فضايل و مناقب امام رضا ( ع )
فضايل و مناقب آن حضرت بسيار است و در کتابهای حديث و تاريخ ذکر شده . يافعي در مرآة الجنان گويد : در سال 203امام بزرگوار و عظيم الشأن ، سلاله سروران بزرگ ، ابوالحسن علی بن موسی الکاظم يکی از ائمة دوازده گانه صاحبان مناقب که اماميه خود را بديشان منسوب می سازند و بنای مذهب خود را بر آنان اقتصار می کنند ، در گذشت . با توجه به آنچه که در زندگی امام صادق ( ع ) گفتيم مبنی بر آن که امامان همگی کامل ترين مردم زمان خويش بوده اند تنها به ذکر گوشه ای از مناقب و فضايل آن حضرت اکتفامی کنيم چرا که بازگفتن تمام مناقب آن بزرگوار
بس مشکل ودشوار است :
نخست ، علم : قبلا از ابراهيم بن عباس صولی نقل کردم که گفت : نديدم از رضا ( ع ) پرسشی شود که او پاسخ آن را نداند . هيچ کس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش مي گذشت داناتر از او نديدم . مأمون او را بارها با پرسش درباره چيزهايی می آزمود اما امام به وی پاسخ کامل می داد و در پاسخش به آياتی از قرآن مجيد تمثل می جست . در اعلام الوری از ابو صلب عبد السلام بن صالح هروی نقل شده است که گفت : هيچ کس راداتاتر از علی بن موسی الرضا نديدم و هيچ دانشمندی را نديدم که درباره آن حضرت جز شهادتی که من می دهم ، بدهد . مأمون در يکی از
مجالس خود تعدادی از علمای اديان و فقهای اسلام و متکلمان را جمع کرده بود . پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چيره شد به گونه ای که هيچ کس نبود جز آن که بر فضل امام رضا ( ع ) و کوتاهی خود اعتراف کردند . از خود آن حضرت شنيدم که می فرمود : در روضه می نشستم و علما در مدينه بسيار بودند . چون يکی از ايشان در حل مسأله ای عاجز می ماند همگی برای حل آن مرا پيشنهاد می کردند و مسايل خود را به نزد من می فرستادند و من نيز آنها را پاسخ می دادم . ابو صلت گويد : محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر از پدرش از موسی بن جعفر برايم حديث کرد که آن حضرت همواره به فرزندانش می فرمود : اين برادر شما علی بن موسی دانای خاندان محمد ( ص ) است . پس درباره اديان خويش از او بپرسيد و آنچه می گويد به خاطر سپاريد . ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از کتاب الجلاء و الشفاء نقل می کند که محمد بن عيسی يقطينی گفت : چون مردم در کار ابوالحسن رضا ( ع ) اختلاف کردند من مسائلی که از آن حضرت پرسش شده بود ، گرد آوردم که شمار آنها هجده هزار مسأله بود .
شيخ طوسی در کتاب الغيبه از حميری از يقطينی مانند اين روايت را نقل کرده است جز آن که در روايت شيخ رقم پانزده هزار مسأله آمده است .
در مناقب آمده است : ابو جعفر قيمی در عيون اخبار الرضا ذکر کرده است که : مأمون دانشمندان ديگر اديان را همچون جاثليق و رأس الجالوت و سران صابک ين را مانند عمران صابی و هريذ اکبر و پيروان زردشت و نطاس رومی و متکلمانی مانند سليمان مروزی را جمع می کرد و آنگاه رضا ( ع ) را نيز احضار می کرد . آنان از امام پرسش می کردند و آن حضرت يکی پس از ديگری آنان را شکست می داد .
مأمون داناترين خليفه بنی عباس بود اما با اين وصف گاه از روی اضطرار تسليم حضرت می شد تا آن که وی را ولی عهد و همسر دختر خويش کند .
برخی از رواياتی که از امام رضا ( ع ) نقل شده است
درحلية الاوليا از احمد بن رزين نقل شده است که گفت : از امام رضا ( ع ) درباره اخلاص پرسيدم فرمود : اخلاص يعنی اطاعت از خداوند عزوجل . و نيز در همان کتاب از يوسف بن ابراهيم بن موسی سهمی جرجانی از علی بن محمد قزوينی از داود بن سليمان قزاز از علی بن موسی الرضا از پدرش از جعفر از پدرش محمداز پدرش علی بن حسين از پدرش حسين بن علی از پدرش علی بن ابی طالب ( ع ) نقل شده است که گفت : رسول خدا ( ص ) فرمود : علم گنجينه هايی است و کليد همه آنها سؤال است . پس سؤال کنيد . خداوند شما را رحمت کند که در پرسش
چهار کس اجر داده می شود . پرسنده ، معلم ، شنونده ، و کسی که آنان را دوست دارد
کسانی که از امام رضا ( ع ) روايت نقل کرده اند
ابن شهر آشوب در مناقب گويد : دسته ای از مصنفان از آن حضرت روايت نقل کرده اند مانند : ابو بکر خطيب در تاريخش و ثعلبی در تفسيرش و سمعانی در رساله اش و ابن معتز در کتابش و نيز عده ای ديگر . جنابذی در معالم العترة گويد : عبد السلام بن صالح هروی و داود بن سليمان و عبد الله بن عباس قزوينی و طبقه آنان از امام رضا ( ع ) روايت نقل کرده اند . همچنين ابن شهر آشوب در مناقب گويد : از راويان موثق آن حضرت احمد بن محمد بن ابو نصر بزنطی و محمد بن فضيل کوفی ازدی و عبد الله بن جندب بجلی و اسماعيل بن سعد احرص اشعری و احمد بن محمد بن اشعری و از اصحاب آن حضرت حسن بن علی خزاز مشهور به وشاء و محمد بن سليمان ديلمی بصری و علی بن حکم انباری و عبد الله بن مبارک نهاوندی و حماد بن عثمان ناب و سعد بن سعد و حسن بن سعيد اهوازی و محمد بن فضل رجحی و خلف بصری و محمد بن سنان و بکر بن محمد ازدی و ابراهيم بن محمد همدانی و محمد بن احمد بن قيس بن غيلان و اسحاق بن معاويه خصيبی از آن حضرت روايت نقل کرده اند .
در تهذيب التهذيب آمده است : از آن حضرت فرزندش محمد و ابو عثمان مازنی و نحوی و علی بن علی دعبلی و ايوب بن منصور نيشابوری و ابو صلب عبد السلام بن صالح هروی و مأمون بن رشيد و علی بن مهدی بن صدقه ، که نسخه ای نيز به نقل از امام رضا ( ع ) نزد او موجود است ، و ابو احمد داود بن سليمان بن يوسف قاری قزوينی ، که او نيز نسخه ای به نقل از امام رضا ( ع ) دارد ، و عامر بن سليمان طايی ، که نسخه ای بزرگ به نقل از امام رضا ( ع ) نزد اوست ، و ابو جعفر محمد بن محمد بن حبان تمار و نيز عده ای حديث نقل کرده اند .
حاکم در تاريخ نيشابور نويسد : از جمله ائمه حديث که از آن حضرت ( ع ) حديث نقل کرده اند آدم بن ابی اياس و نصر بن علی جهضمی و محمد بن رافع قشيری و عده ای ديگر می باشند
سخنان کوتاه و پند و اندرزهايی که از آن حضرت بر جای مانده است
و به نقل از نثر الدرر امام رضا ( ع ) فرمود : پرهيز بيمار از مضرات ، ترک يکباره آنها نيست بلکه کم مصرف کردن آنهاست . آن حضرت در خصوص اين فرمايش الهی که گفته است : " از آنها به نيکويی در گذر " فرمود : يعنی بدون آنکه آنها را سرزنش کنی عفوشان کن . و در مورد اين سخن خداوند که فرموده است : " از آيات خداوند آن است که برق را بر شما می نماياند . که هم شما را می ترساند و هم اميدوار می گرداند " فرمود : برق باعث ترس مسافر و اميد مقيم است
يکی از دعاهای کوتاه آن حضرت
صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از ابو جعفر ثانی ( ع ) از پدرانش از حسين بن علی ( ع ) خبر بلندی را روايت کرده و درآن از هر يک از ائمه دعايی نقل نموده تا به امام رضا( ع ) رسيده و گفته است آن امام دعايی داشت و بدان خدا را می خواند : " اللهم اعطنی الهدی و ثبتنی عليه و احشرنی عليه امنا امن من لا خوف عليه و لا حزن و لا جزع انک اهل التقوی و اهل المغفرة . "
علت و چگونگی وفات امام رضا ( ع )
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از ياسر خادم روايت کرده است که گفت : هنگامی که ميان جايگاه ما تا طوس هفت منزل فاصله بود ، ابو الحسن ( ع ) بيمار شد . پس به شهر طوس وارد شديم در حالی که بيماری ابو الحسن شدت يافته بود . ما در آن شهر چند روزی ماندگار شديم . مأمون هر روز دو مرتبه به عيادت امام ( ع ) می آمد .
نگارنده : از برخی از اخبار بر می آيد که بيماری آن حضرت تب بوده است . مجلسی در بحار الانوار گويد : بدان که اصحاب ما و غير ايشان در اين نکته اختلاف کرده اند که آيا مرگ امام رضا ( ع ) به صورت طبيعی بوده است يا آن که وی را به سم شهيد ساخته اند . و آيا مأمون آن حضرت را مسموم کرد يا کس ديگری جز او . اما قول مشهورتر در ميان ما آن است که حضرت به واسطه سمی که مأمون به وی داده بود ، به شهادت رسيد .
شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا و نيز مفيد در ارشاد رواياتی نقل کرده اند مبنی آن که مأمون امام را مسموم ساخت . در کتاب خلاصة تذهيب الکمال فی اسماء الرجال از سنن ابن ماجه قزوينی ، که هر دو از اهل سنت می باشند ، آمده است که امام رضا ( ع ) در طوس به سبب مسموميت در گذشت . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل گويد : مأمون با آن حضرت به عنوان ولی عهد خويش پيمان بست ولی بعدا بر ضد آن ه کرد و او را به سم کشت . ئحضرت توطابن حجر در کتاب تهذيب التهذيب به نقل از حاکم در تاريخ نيشابور می گويد :
علی بن موسی الرضا درسناباد به شهادت رسيد . و در همين کتاب از ابو حاتم بن حبان نقل شده است که گفت : امام رضا ( ع ) در روز آخر ماه صفر در گذشت بدين ترتيب که آب انار را مسموم ساخته بودند و آن حضرت از آن نوشيد . طبری گويد :
امام رضا ( ع ) در خوردن انگور زياده روی کرد و به ناگهان وفات يافت .
چرا مأمون ، امام رضا ( ع ) را مسموم کرد ؟
شيخ مفيد در ارشاد می نويسد : امام رضا ( ع ) مأمون را در خلوت بسيار مورد پند و اندرز قرار می داد و او را از خداوند می ترساند و آنچه بر خلاف دستور آن حضرت انجام می شد زشت می شمرد . مأمون در ظاهر سخنان آن حضرت را قبول می کرد ولی ناراحتی و سرگردانی خويش را از نصايح امام پنهان می داشت . روزی حضرت رضا ( ع ) نزد مأمون آمد و ديد که او برای نماز وضو می سازد و غلامش آب بر دست او می ريزد . پس امام ( ع ) به وی فرمود : ای اميرمؤمنان ! در پرستش پروردگارت کسی را شريک قرار مده . مأمون نيز آن غلام را رد کرد و خود به تنهايی کار وضويش را به انجام رساند . ولی اين فرمايش امام ( ع ) کينه و خشم او را نسبت به آن حضرت افزون کرد .
همچنين هرگاه مأمون در محضر آن امام ( ع ) درباره فضل بن سهل و برادرش سخن می گفت : امام ( ع ) عيبب کارهای آن دو را برای مأمون بازگو می کرد و از شنيدن سخنان آنان وی را بر حذر می داشت . فضل و حسن نيز به اين مطلب پی بردند و همواره در نزد مأمون از آن حضرت بدگويی می کردند و سخنانی می گفتند که امام رضا ( ع ) را از چشم مأمون بيندازند و او را از ميل و علاقه مردم نسبت به آن حضرت می ترسانيدند . آن دو آنقدر به اين کار خود ادامه دادند تا نظر مأمون رانسبت به امام ( ع ) برگرداندند به طوری که مأمون کمر به قتل وی بست .
ابو الفرج اصفهانی گويد : امام رضا( ع ) بيمار شد و در همان بيماری بدرود حيات گفت . پيش از اين ، امام نزد مأمون از فرزندان سهل ياد می کرد و عيب کارهای آنان را به وی گوشزد می کرد و مأمون را از توجه به آن دو باز می داشت و بديهايشان را به وی تذکر می داد .
اما کلينی در کافی روايتی مبنی بر مسمويت آن حضرت نقل نکرده است چنان که درباره پدر امام هشتم ، حضرت موسی بن جعفر ( ع ) ، نيز روايتی دال بر مسموميت وی نياورده است هر چند که مرگ امام کاظم ( ع ) در اثر مسموميت بسيار مشهور و معروف بوده است .
بلکه وی تنها به ذکر اين نکته بسنده کرده است که امام کاظم ( ع ) در زندان " سندی بن شاهک " چشم از جهان فرو بست .
اربلی در کشف الغمة می نويسد : از برخی از موثقان شنيده ام که سيد رضی الدين علی بن طاووس موافق با اين نظريه نبود که مأمون امام رضا را مسموم ساخته بود . حال آنکه سيد در اين گونه امور اهل مطالعه و پژوهش بود و آنچه از رفتار مأمون ظاهر است دلالت بر مهربانی وی بر امام و ميل او به آن حضرت و ترجيح وی بر خاندان و فرزندانش می باشد و اينها قراينی است که اين نظر را تأييد و اثبات می کنند .
سبط بن جوزی در تذکرة الخواص سخنی دارد که گويا آن را از ابو بکر صولی در کتاب الاوراق نقل کرده است . وی گويد : گروهی خيال کرده اند که مأمون ، امام رضا را مسموم ساخته است اما اين سخن صحيح نيست . بلکه وقتی علی بن موسی ( ع ) در گذشت ، مأمون گريه و زاری سر داد و اندوهگين شد و چند روزی چيزی نخورد و نياشاميد و از لذت خود را بر کنار داشت .
بعدا در اين باره مفصل سخن خواهيم گفت . شيخ مفيد گويد : روزی حضرت با مأمون غذايی خوردند و حضرت از آن خوراک بيمار شد و مأمون نيز خود را به بيماری زد . ابو الفرج اصفهانی هم گويد : امام رضا ( ع ) بيمار شد پس مأمون به عيادت آن حضرت می آمد همين که بيماری امام ( ع ) سنگين شد ، مأمون نيز تظاهر به بيماری کرد و چنين وانمود ساخت که آن دو خوراک زيان آوری خورده اند و هر دو دچار بيماری گشته اند .
نگارنده : سخن شيخ مفيد حاکی از آن است که مأمون در اين غذای امام رضا ( ع ) سم ريخت و خود نيز به بيماری تظاهر کرد تا به مردم وانمود کند که امام رضا ( ع ) در اثر خوردن آن غذای زيان آور بيمار شده نه در اثر سم . لکن عبارت ابو الفرج نمايانگر آن است که غذا مسموم نبود بلکه سم در چيزی غير از غذا بوده است ، چنان که خواهد آمد ، لکن مأمون چنين وانمود کرده است که بيماری در اثر خوردن غذای زيان آور بوده و اين به صواب نزديک تر است .
ابو الفرج اصفهانی گويد : رضا ( ع ) همچنان بيمار بود تا آن که مرد . و درباره وفات وی اختلاف شده است و به هر حال سبب وفات او سمی بود که آن را نوشيد . شيخ مفيد و ابو الفرج نيز با عباراتی نزديک به عبارت شيخ ، گويند : محمد بن علی حمزه از منصور بن بشير از برادرش عبد الله بن بشير روايت کرده که گفت : مأمون به من دستور داد که ناخنهايم را عادة بلند کنم و آنها را به کسی نشان ندهم من نيز دستورش را اجراکردم سپس خواست و چيزی شبيه تمبر هندی به من داد و گفت : اين را به دستان خود بمال .
من نيز چنين کردم سپس برخاست و از پيش من رفت و بر امام رضا ( ع ) داخل شد و از آن حضرت پرسيد : چگونه ای ؟ امام ( ع ) فرمود : اميد بهبود دارم گفت : من نيز بحمد الله بهترم . و به امام رضا ( ع ) گفت : آيا امروز کسی از پرستاران و غلامان به نزد شما آمده است ؟ حضرت فرمود : خير . مأمون خشمناک شد و بر غلامانش فرياد زد . و به امام رضا( ع ) فرمود : هم اکنون آب انار را بگير و بخور که برای رفع اين بيماری چاره ای جز خوردن آب انار نيست . سپس مرا طلبيد و گفت : برای ما انار بياور چون انار آوردم گفت : برايم آب آنها را به دستت بگير . من نيز چنان کردم و مأمون به دست خود آن را به رضا ( ع ) نوشانيد و همين موجب مرگ آن حضرت بود . زيرا امام ، بعد از نوشيدن اين آب انار ، بيش از دو روز زنده نبود . محمد بن علی بن حمزه از ابو صلب هروی روايت می کند که گفت : پس از آن که مأمون از نزد امام رضا ( ع ) بيرون آمد ، پيش آن حضرت رفتم . ايشان به من فرمود : ای ابوصلب ! اينان کار خود را کردند و شروع به ذکر توحيد و تمجيد خداوند کرد .
محمد بن علی گويد و از محمد بن جهم شنيدم که می گفت : حضرت رضا ( ع ) شيفته انگور بود پس قدری انگور برای آن حضرت تهيه کردند و در جای حبه های آن چند روز سوزنهای زهرآلود زدند سپس آن سوزنها را کشيدند و آن انگور زهر آلود را برای آن حضرت آوردند . امام رضا ( ع ) که به همان بيماری که پيش از اين گفته شد ، مبتلا بود از آن انگور زهر آلود بخورد و همين امر موجب شهادت آن حضرت گرديد . گويند : اين نوع زهر ، از زهرهای بسيار کاری است .
علی بن عيسی اربلی در کشف الغمة گويد : شيخ مفيد درباره علت شهادت امام رضا ( ع ) چيزی راعنوان کرده که عقل من آن را نمی پذيرد و شايد من خطا کار باشم . مفيد گويد : امام ( ع ) در پيشگاه مأمون عيب پسران سهل را باز می گفت و از آنان به بدی ياد می کرد و مواردی از اين قبيل . حال آن که اشتغال امام به امور دنيوی و اخروی و نيز اشتغالش به خداوند به او امکان چنين کارهايی را نمی داده است . همچنين بنابر نظر مفيد ( ره ) دولت مذکور از اساس فاسد بوده و بر پايه ای ناپسند بنياد شده است . و امام ( ع ) همه تلاشش را در جهت غيبت از فرزندان سهل به کار گرفته بود تا آن که موجب گرديد آن دو نيز پيش خليفه آيند و نظر او را نسبت به امام تيره کنند . از طرفی نصيحت امام به مأمون و فرمايش آن حضرت به وی ، در چيزی که به حال دينش سودمند بود ، نمی تواند موجب قتل آن حضرت و ارتکاب چنان جنايت بزرگی شود . بلکه در اين باره کافی بود که مأمون آن حضرت را به نزد خود راه نمی داد و يا از ايراد نصايحش جلوگيری می کرد .از
طرفی ما تا کنون نشنيده ايم که اگر سوزن را در دانه های انگور جای دهند انگور نيز مسموم می شود و قياس طبی نيز بر صحت چنين کاری شهادت نمی دهد و خداوند تبارک و تعالی به حال همگان آگاه است و بازگشت همه به سوی اوست و در پيشگاه او دشمنان و مخالفان جمع خواهند شد .
اربلی همچنين می گويد : در کتابی به نام کتاب النديم ، که فعلا در وقف تأليف اين کتاب آن را در اختيار ندارم خواندم که گروهی از بنی عباس نامه ای به مأمون نگاشتند و عقيده او در ولی عهد قرار دادن امام رضا( ع ) و تمايلش به فرزندان ه کرده بودند . مأمون نيز ئعلی ( ع ) را به سختی موردانتقاد قرار داده و تخطمتقابلا پاسخی تند برای آنان نوشت و ايشان را ناسزا گفت و عرض و ناموسشان را دشنام داد . از جمله سخنانی که مأمون در پاسخش گفته بود و اينک به خاطر دارم آن بود که شما همان نطفه های مستان در رحم کنيزکان خواننده و عشوه گريد . آنگاه درباره امام رضا ( ع ) سخن رانده بود و فضل و شرافت آن حضرت و خاندانش بار برشمرده بود . اين پاسخ و برخوردهايی از اين قبيل قراينی هستند که اتهام کشتن امام ( ع ) را به وسيله مأمون و تلاش در چيزی که موجب تباهی و زيان دنيوی و اخروی او می شود منتفی می سازد . و خدا داناتر است .
مجلسی در بحار الانوار می نويسد : اربلی در کشف الغمة اسبابی را که شيخ مفيد به عنوان موجبات قتل امام رضا( ع ) توسط مأمون ذکر کرده است ، با دلايلی سخيف و کم ارزش مردود شمرده است . آنگاه مجلسی پس از نقل گفتار اربلی گويد : سستی اين گفتار پوشيده نيست . چرا که بدگويی و غيبت از فرزندان سهل امری دنياوی نبوده که آن حضرت را از اشتغال به عبادت خدای تعالی باز دارد . بلکه حتی اين امر از باب امر به معروف و نهی از منکر و رفع ظلم از مسلمانان به هر طريق ممکن بر آن حضرت واجب بوده است . و اينکه خلافت مأمون فاسد بوده است سبب
نمی شده که آن حضرت دست از خير خواهی و پند و اندرز بردارد چنان که کسان ديگری غير از امام رضا ( ع ) نيز برای مسلمانان در غزوات و جنگها خير خواهی می کردند . از طرفی معلوم است که نصيحت ستمگران و پند گفتن به آنها در حضور مردمان ، به خصوص اگر ادعای فضل و خلافت هم داشته باشند ، از عواملی است که کينه و حسد و خشم آنها را بر مي انگيزد .
نگارنده : همچنين اين سخن اربلی که گفته است " اگر سوزن در دانه های انگور بگذارند انگور مسموم نمی شود و قياس طبی هم بدان گواه نمی دهد " ، اظهار نظر نادرستی است . زيرا ظاهر روايت گواه آن است که سوزن به نوعی از زهرهای کاری آلوده بوده است نه آن که سوزن ناآلوده به زهر را در حبه های انگور گذارده اند و انگور بدين وسيله آلوده به زهر شده باشد .
سبط بن جوزی به نقل از کتاب الاوراق نوشته ابو بکر صولی می نويسد : برخی گفته اند امام رضا ( ع ) به حمام رفت و پس از آنکه از حمام بيرون آمد برای وی طبقی از انگور آلوده به زهر آوردند که در دانه های آنها سوزنهای زهر آلود نهاده بودند ، که در ظاهر نشان نمی داد . امام نيز از آن انگور تناول کرد و پس از مدتی بدرود حيات گفت .
روايت ديگری گويای آن بود که امام ( ع ) به وسيله زهری که در انار بود به شهادت رسيد . اما آنچه سبط بن جوزی گفته بود ، مبنی بر آنکه مأمون آن حضرت را مسموم نکرد زيرا بر مرگ امام نوحه و زاری به راه انداخت و اندوهگين شد و ... چندان صحت ندارد . زيرا از زيرکی مأمون بعيد نيست که امام را مسموم ساخته باشد و آنگاه برای رفع اتهام از خود ، که در آن هنگام نيز شايع شده بود ، به گريه و زاری بپردازد . از اين گذشته گريه و زاری و اندوه مأمون در عزای امام که خود ناشی از شناخت وی از فضايل امام ( ع ) بود با ارتکاب به قتلی که علت آن ترس از بيرون رفتن خلافت از دستش می بود ، هيچ منافاتی ندارد .
نگارنده : می توان احتمال داد که مأمون آن حضرت را در اثنای بيماري اش مسموم کرده باشد . از قراين ظاهری نيز می توان چنين دريافت که چون مأمون متوجه شد که بيعت مردم بغداد با ابراهيم بن مهدی خلافتش دچار مشکل و از هم گسيختگی شده و اين امر به خاطر بيعت وی با امام رضا ( ع ) به عنوان ولی عهد حادث گشته و مردم نيز اين تصميم را به فضل بن سهل نسبت می دادند ، و از طرفی فضل هم اخبار به ناآرامی مملکت را، از ترس همين نسبت نادرست و ديگر مقاصد درست طمربويا نادرست خود ، از مأمون پنهان می کرده همه اين عوامل باعث شد که وی از سقوط
خلافتش بيمناک شود . لذا انديشيد که جز با کشتن فضل و رضا ( ع ) نمی تواند مخالفان و انتقاد گران را از مخالفت باز دارد . از اين رو فضل را در حمام سرخس از پای در آورد و امام رضا ( ع ) را به وسيله دادن زهر شهيد کرد .
اگر مانند علامه مجلسی بگوييم که بيعت مأمون با امام رضا ( ع ) از روز نخست از روی حيله و نيرنگ بوده بايد بگوييم که مأمون از روی حسن نيت امام رضا ( ع ) را به ولی عهدی خود تعيين کرد ، در اين دو صورت هم مسموم ساختن امام رضا( ع ) توسط مأمون بعيد نيست . زيراچه بسا اوضاع و شرايطی پيش آيد که نيتها دستخوش دگرگونی شوند . مانند زايل شدن حکومت که چه بسا بدين خاطر پادشاهان فرزندان و برادرانشان را کشته اند. انگيزه ای که مأمون را به کشتن فضل واداشت همان بود که وی را به مسموم ساختن حضرت رضا ( ع ) بر انگيخت . کشته شدن فضل توسط او ، که هيچ ترديدی در آن نيست ، دور بودن اين احتمال که وی امام رضا ( ع ) رامسموم ساخته منتفی می سازد ، به خصوص که در اين باره روايات و اقوال مورخان فراوان است و چنان اين امر شهرت يافته که حتی شاعران نيز بدان متذکر شده اند . مثلا ابو فراس حمدانی در اين باره گويد :
باؤوا بقتل الرضا من بعد بيعته و ابصروا بعض يوم رشد هم فعموا
عصابة شقيت من بعد ما سعدت و معشر هلکوا من بعد ما سلموا
و نيز دعبل در سوگ آن امام ( ع ) سروده است :
شککت فما ادری امسقی شربة فابکيک ام ريب الردی فيهون
ايا عجبا منهم يسمونک الرضا و تلقاک منهم کلحة و عضون
سخن دعبل در اين جا گفته است " ترديد کردم " اگر چه ظاهرا بر عدم علم دلالت دارد اما با گفته وی در بيت بعد که " از ايشان دندان نماياندن ( کنايه از خشم گرفتن بر کسی ) و ترشرويی ديدی " نشان می دهد که اين مسأله يقينی و محقق بوده است .
شيخ مفيد و نيز ابو الفرج گويند : چون امام رضا ( ع ) وفات يافت مأمون يک شبانه روز مرگ آن حضرت را پنهان داشت سپس در پی محمد بن جعفر و گروهی از اهل بيت و خاندان ابوطالب که در خراسان بودند ، فرستاد . چون آنان به نزدش آمدند خبر مرگ امام ( ع ) را به ايشان داد و گريست و بسيار بی تابی کرد و جنازه آن حضرت را بديشان نشان داد و آنگاه خطاب به پيکر پاک امام ( ع ) گفت : ای برادر بر من بس گران است که تو را دراين حالت ببينم . من آرزو می کردم که پيش از تو بميرم ولی خداوند نخواست . سپس دستور داد آن حضرت را غسل دهند و کنند و خود جنازه را برداشت به همين جايی که اکنون مدفن آن حضرت طکفن و حنوبه بود در دهی از شهر طوس طاست ، آوردند و به خاک سپرد و آنجا خانه حميد بن قحکه نامش سناباد نزديک نوقان است و در همان جا نيز قبر هارون الرشيد بود . قبر حضرت رضا( ع ) پس روی هارون و در قبله او قرار گرفته است .
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا ضمن حديثی آورده است که : آخرين سخنی که امام رضا ( ع ) گفت : اين بود : " بگو اگر در خانه های خود هم بوديد باز آنکه سرنوشت .
آنها کشته شدن است ازخانه به قتلگاه به پای خود البته بيرون مي آمدند " و فرمان خدا حکمی نافذ و روان خواهد بود سپس قبر هارون را شکافت و آن حضرت را با وی ه قرب هارون به آن حضرت ، به وی نفع طدفن کرد گفت : اميدوارم خداوند به واسبخشد .
تذهيب گنبد امام رضا ( ع )
شاه عباس اول از اصفهان پياده به خراسان آمد و دستور داد گنبد و بارگاه آن حضرت را از خالص مالش ، تذهيب کنند . کار تذهيب گنبد امام رضا ( ع ) در سال 1010هجری شروع شد و در سال 1016هجری پايان پذيرفت .
پرینت
نظرات شما عزیزان:
|